![](http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/4504/13509220-b.jpg)
عذاب شمر!!! ♥•٠· علامه امینی تعریف کرده است که: مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا(ع) را چگونه به او میدهد؟
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست. کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(ع) باز گردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.
حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست. کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(ع) باز گردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.
حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
در كتاب دارالسلام آمده است: طلبه اى سه حاجت داشت و مدت ها به زیارت حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) مشرف مى شد. روزى در حالى كه در مقابل ضریح با كمال ادب و احترام ایستاده و مشغول زیارت بود، ناگاه دید عده اى از زنان عرب با پاى برهنه و در حالى كه كودك فلجى را به دست گرفته بودند وارد حرم شدند، و هلهله كنان دور ضریح چرخیدند و بیمارشان شفا پیدا كرد و از حرم خارج شدند.
آن طلبه وقتى این صحنه را مشاهده مى كند، نزدیك ضریح مى آید و مى گوید: من چند سال است مى آیم و حوائجم برآورده نمى شود، ولى به این عرب هاى بیابانى این گونه التفات دارید!... و با صورت قهر و غضب از حرم بیرون مى رود و تصمیم مى گیرد دیگر به زیارت آن حضرت نرود. به نجف مى رود، در آن جا به او مى گویند: خادم شیخ انصارى (رحمه الله) چند بار آمد و سراغ شما را گرفت، وى نزد شیخ مى رود. شیخ به او مى فرماید: با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) قهر نكن، حج مى خواهید، خانه می خواهید، عیال مى خواهید، براى شما فراهم می شود... خدا كند طورى یقین داشته باشیم كه براى ما تزلزل حاصل نشود.
خداوند متعال در سوره شعرا میفرماید: "یاران حضرت موسى (علیه السلام ) گفتند: قطعا فرعون و فرعونیان به ما مى رسند، یعنى هلاك مى شویم؛ ولى حضرت موسى (ع) فرمود: چنین نیست، پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد كرد." یعنى پشتم مثل كوه محكم است، چون آن ها كه به ما وعده همراهى و نصرت داده اند با ما هستند و رفیق نیمه راه نیستند.
┘◄ در محضر آیت الله بهجت
آن طلبه وقتى این صحنه را مشاهده مى كند، نزدیك ضریح مى آید و مى گوید: من چند سال است مى آیم و حوائجم برآورده نمى شود، ولى به این عرب هاى بیابانى این گونه التفات دارید!... و با صورت قهر و غضب از حرم بیرون مى رود و تصمیم مى گیرد دیگر به زیارت آن حضرت نرود. به نجف مى رود، در آن جا به او مى گویند: خادم شیخ انصارى (رحمه الله) چند بار آمد و سراغ شما را گرفت، وى نزد شیخ مى رود. شیخ به او مى فرماید: با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) قهر نكن، حج مى خواهید، خانه می خواهید، عیال مى خواهید، براى شما فراهم می شود... خدا كند طورى یقین داشته باشیم كه براى ما تزلزل حاصل نشود.
خداوند متعال در سوره شعرا میفرماید: "یاران حضرت موسى (علیه السلام ) گفتند: قطعا فرعون و فرعونیان به ما مى رسند، یعنى هلاك مى شویم؛ ولى حضرت موسى (ع) فرمود: چنین نیست، پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد كرد." یعنى پشتم مثل كوه محكم است، چون آن ها كه به ما وعده همراهى و نصرت داده اند با ما هستند و رفیق نیمه راه نیستند.
┘◄ در محضر آیت الله بهجت
مناظره علی بن میثم با ابوالهذیل علاف در عقاید
سید مرتضی رحمت الله علیه نقل کرده است که شیخ مفید رحمت الله علیه فرمود: ابوالحسن علی بن میثم که از طایفه امامیه است از ابوالهذیل علاف که از اهل سنت سوالی پرسید که: آیا نمی دانی که شیطان نهی می کند از همه خیرات و امر می کند به جمیع بدی ها؟ ابوالهذیل گفت: بلی. می دانم. علی بن میثم رحمت الله علیه فرمود: آیا جایز است که امر کند به همه بدی ها و همه بدی ها را نداند و نهی کند از همه خوبی ها ولی همه خوبی ها را نداند؟ ابوالهذیل گفت: خیر جایز نیست. پس ابوالحسن فرمود: به تحقیق ثابت شد که شیطان همه خیر و شر را می داند. ابوالهذیل گفت: بله صحیح است. ابوالحسن فرمود: پس به من خبر ده از امامی که به آن معتقدی که بعد از رسول خدا همه خیر وشر را می داند. علاف گفت خیرٰ چنین ادعایی در مورد امامانم ندارم. علی بن میثم به او فرمود: بنا بر این شیطان اعلم است از امام تو پس ابوالهذیل ساکت شد و دیگر چیزی نگفت. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ منبع: مجالس در مناظراتٰ( مرحوم شیخ مفید) فصل سومٰ مناظره علی بن میثم با ابوالهذیل در باب اعتقادات
سید مرتضی رحمت الله علیه نقل کرده است که شیخ مفید رحمت الله علیه فرمود: ابوالحسن علی بن میثم که از طایفه امامیه است از ابوالهذیل علاف که از اهل سنت سوالی پرسید که: آیا نمی دانی که شیطان نهی می کند از همه خیرات و امر می کند به جمیع بدی ها؟ ابوالهذیل گفت: بلی. می دانم. علی بن میثم رحمت الله علیه فرمود: آیا جایز است که امر کند به همه بدی ها و همه بدی ها را نداند و نهی کند از همه خوبی ها ولی همه خوبی ها را نداند؟ ابوالهذیل گفت: خیر جایز نیست. پس ابوالحسن فرمود: به تحقیق ثابت شد که شیطان همه خیر و شر را می داند. ابوالهذیل گفت: بله صحیح است. ابوالحسن فرمود: پس به من خبر ده از امامی که به آن معتقدی که بعد از رسول خدا همه خیر وشر را می داند. علاف گفت خیرٰ چنین ادعایی در مورد امامانم ندارم. علی بن میثم به او فرمود: بنا بر این شیطان اعلم است از امام تو پس ابوالهذیل ساکت شد و دیگر چیزی نگفت. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ منبع: مجالس در مناظراتٰ( مرحوم شیخ مفید) فصل سومٰ مناظره علی بن میثم با ابوالهذیل در باب اعتقادات
![](http://www.patugh.ir/up/2012/10/ghadir-khom-postal_www.patugh.ir-11.gif)
شبی در محفلی ذکر علی بود شنیدم عارفی فرزانه فرمود اگر آتش به زیر پوست داری نسوزی گر علی را دوست داری خورشید شکفته در غدیر است علی باران بهار در کویر است علی بر مسند عاشقی شهی بی همتاست بر ملک محمدی امیر است علی مدح علی و آل علی بر زبان ماست / گویا زبان برای همین در دهان ماست
در گردان ما برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد. وقتی شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت، پیشانی او را غرق بوسه کنند. پارچه را کنار زدیم پیکر بی سر او دل همه ی ما را آتش زد. راوی: رزمنده ی لشگر
آیتالله بهجت(ره) میگوید: علمای سابق که آن همه در علم و عمل موفق بودند و عمر با برکت داشتند و از انحراف فکری سالم بودند، در اثر خوردن غذای حلال و اجتناب از غذاهای شبههناک بوده است.
![](/upload/b/behmaram/image/12.png)
بنابراین اسلام برای صحت و سلامتی، ارزش و اهمیت ویژهای قایل بوده و از این رو فقه و سنت اسلامی مملو از مطالب و دستور العملهایی در این زمینه است به همین مناسبت توصیههایی را از مرحوم آیتالله بهجت درباره غذاخوردن در ادامه میآوریم:
وای بر ما اگر در خصوص خوردنیها و نوشیدنیها از حرام اجتناب نکنیم؛ زیرا همین غذاها است که منشأ علم و ایمان یا کفر ما میشود!
یکی از معمرین علمای نجف که حدوداً صد سال از عمرش میگذشت، میفرمودند: تا این ساعت به طبیب مراجعه نکردهام، عرض شد آقا! چطور میشود؟ شما چه برنامهای را در زندگی رعایت کردهاید که تاکنون بیمار نشدهاید؟ فرمودند: فقط تابع شرع مقدس بودهام. یعنی در خوردن غذاها کماً و کیفاً و جهات دیگر فقط به دستور شرع عمل کردهام.
امروزه مردم غذای لذیذ میخواهند نه غذای مفید. اصولاً غذاهای سرخ کرده ضرر دارند ولی چون به ذائقه انسان خوش میآیند، لذا همه خواهان آن هستند و توجه به ضرر آن ندارند. همچنین ما غذاهای لذیذ را خوب و مفید، و غذاهای غیر لذیذ را بد میدانیم، در حالی که چه بسا غذاهایی که با روغن سرخ شده، مضر باشند، ولی غذای آبپز نظیر آب گوشت مفید باشد.
خرما، شیر، ماست و روغن زیتون جامع بین غذا و دوا هستند. در مواردی انسان به غذایی میل دارد، ولی مظنون است که موجب مرض است. اخلال در نظم خوردن و هضم آن، و نیز اخلال در نظم خواب و دیگر کارها، موجب تاخیر تأثیر در آنهاست.
خوردن غذای شبههناک و نیز خوردن غذای کسی که از حرام پرهیز ندارد، هرچند جایز است؛ ولی انسان را مریض و از عبادات محروم میکند و یا سبب سلب توفیق میشود.
اعتدال در غذا برای سلامت مزاج خیلی مفید است. اگر انسان همیشه به نان خوردن عادت داشته باشد بهتر است گاهی برنج بخورد، و اگر همیشه برنج میخورد بهتر است گاهی نان و یا آش بخورد و تنوع در غذا داشته باشد. شخصی دندانش درد میکرد، نزد طبیب رفت که آن را بکشد، طبیب گفت: اگر سردرد گرفتی سرت را هم میکشی؟! اعتدال معده، دندادن درد را هم برطرف میکند؛ و بالاخره آن آقا دندانش را نکشید!
انسان میتواند با رعایت آداب شرعی و دستورهای دینی، از اطبا بینیاز شود. آقایی به فرزندانش تذکر میداد: سفارشی در فلان دکتر نوشتهام و آن این است که هر روز صبح یک عدد سیب میل کنید، و کاری به دکترها نداشته باشید.
آقایی که نود الی صد سال سن داشت، میگفت: هر صبح یک سیب رنده میکنند و من میخورم و میتوانم از جا بلند شوم، و در طول سال در خانه سیب نگه میداریم.
اگر تصمیم دارید که در مشهد در ایام زیارتی بیمار نشوید همواره از آبلیمو در وعدههای غذاییتان استفاده کنید که خواص پیشگیری دارد.
تمام فساد و افساد و غلغله و سروصدایی که در روی زمین بوده و هست و خواهد بود، از همین مأکل و مشرب است؛ زیرا تکالیف، متوجه غضب و شهوت است و تناول غذا و نوشیدنی، موجب آنهاست.
علمای سابق که آن همه در علم و عمل موفق بودند و عمر با برکت داشتند و از انحراف فکری سالم بودند، در اثر خوردن غذای حلال و اجتناب از غذاهای شبههناک بوده است. بودهاند کسانی که اگر معصیت یا خلافی از آنها صادر میشد یا غذای ناپاکی میخوردند، متوجه میشدند و میگفتند: تاریک شدیم، حجابی حاصل شد.
از غذای خود از نظر کم و کیف، کم کنید و از خوردن غذاهای محرک بپرهیزید. در هوای آزاد ورزش کنید، خصوصاً شبها و بینالطلوعین مقداری قدم بزنید. و از فکر و نظر در ناظر مهیج خودداری نمایید و برای ازدواج به نحو آسان اقدام کنید و با توبه و تضرع به درگاه خداوند مهربان و توسل به امام عصر(عج) از خداوند بخواهید که شما را از گناه حفظ فرماید.
حضرت یوسف از بالاى قصر جوانى را دید كه با لباسهاى مندرس از كنار قصر عبور مى كرد، جبرئیل به حضرت عرض كرد: این جوان را مى شناسى ؟ حضرت یوسف فرمود: نه . جبرئیل فرمود: این همان طفلى است كه در گهواره به سخن آمد و نزد عزیز مصر به پاکدامنی و طهارت تو شهادت داد .. حضرت یوسف فرمود: او را بر من حقى است ، پس دستور داد، جوان را آوردند و امر كرد او را لباسهاى فاخر پوشانیدند و انعام زیاد در حق او ارزانى فرمود... با نگاه به این منظره جبرئیل به خنده آمد ! حضرت یوسف فرمود: آیا احسان ما كم بود كه به نظر تحقیر تبسم كردى !؟ جبرئیل عرض كرد. غرض از خنده من این است تو كه مخلوقى هستى در حق این جوان به واسطه یك شهادت بر حقى كه درباره تو در حال خردسالى و بى اختیاری داده بود این همه احسان كردى ، پس پروردگار بزرگ در حق کسی که بر توحید و وحدانیت او گواهی داده (و یک عمر بگوید: اشهد ان لا اله الا الله ) چقدر احسان خواهد فرمود ... ♥•٠· خزینة الجواهر مرحوم نهاوندى
روزی در کوچه های کوفه به تنهائی راه می رفت، همانند همه مسلمین در کمال سادگی با نرمی و آرامش و همه جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا می کرد، در راه زنی را ملاحظه فرمود که مشک آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامی نزدیک آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشک آب را بدوش گرفت تا زن مقداری استراحت کند، در راه جویای احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یکی از جنگها در سپاه علی بن ابی طالب شهید شد، حال من و چند کودک یتیم، بدون سرپرست مانده و آهی در بساط نداریم. امام علی علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، کسانی از حضرت درخواست می کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم . حضرت می فرمود: - روز قیامت اعمال مرا چه کسی به دوش می گیرد؟ به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: کیست ؟ حضرت جواب دادند: کسی که دیروز تو را کمک کرد و مشک آب را به خانه تو رساند، برای کودکانت طعامی آورده ، در را باز کن! زن گفت: خداوند از تو راضی شود و بین من و علی بن ابیطالب خودش حکم کند. حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان می پزی یا از کودکانت نگهداری می کنی؟ زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما کودکان مرا نگهدار! زن آرد را خمیر نمود. امام علی علیه السلام گوشتی را که همراه آورده بود کباب می کرد و با خرما به دهان بچه ها می گذاشت. با مهر و محبت پدرانه ای لقمه بر دهان کودکان می گذاشت و هر بار می فرمود: از خدا بخواهید که علی را ببخشد. خمیر که حاضر شد امیرمۆمنان علیه السلام تنور را هیزم کرد و شعله ور ساخت و چهره مبارک خود را نزدیک می آورد و به خود خطاب می کرد: یا علی آتش دنیا را می بینی چه سوزان است! بدان که آتش آخرت بسیار سوزان تر است. در این میان یکی از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر کودکان نهیب زد: وای بر تو! می دانی این آقا کیست؟! این پیشوای مسلمین و زمامدار کشور، علی بن ابی طالب علیه السلام است . زن که از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگی گفت: یا امیرالمۆمنین! از شما خجالت می کشم، مرا ببخش ! اما حضرت با تواضع و فروتنی زیادی فرمودند: شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، از درگاه خدا بخواهید که علی را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد. منابع: (بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۲)
یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی .......
ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﮔﺮﺭﻭﺯﻩﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻫﻤﺘﺎﻧﺸﻮﺩﺑﺎﻋﻄﺶِﺧﺸﮏِﺩﻫﺎﻥِﻋﻠﯽﺍﺻﻐﺮ
عمره: تفاوت من با دخترانی چون خودم در این بود که
آنها سالها در پی شوهر بودند و من درپی هـمـســـفـر،
آنها همبالین میخواستند و من هم راه
من به دنبال مرامی بودم که مریدش باشم، مرامی که نشانش حب علی ست... ♥•٠·
♥•٠· حضرت علی علیه السلام با یک یهودی در دادگاه حاضر شدند، قاضی گفت: شمعون تو این طرف بایست، ابوتراب تو آن طرف؛ حضرت اعتراض کردند که او را به اسم کوچک صدا زدی و من را با لقبم، از همین جا ظلم شروع شد!...حضرت می فرمایند : از نشانه های انسان های باتقوا اینست که از حق و انصاف فاصله نمی گیرند. زندگی حضرت علی (ع) را که نگاه کنیم می بینیم که سر مویی از دایره انصاف و عدالت خارج نشدند. ما هم سعی کنیم که همیشه و در هر زمینه حق و انصاف را رعایت کنیم که شرمنده این امام بزرگوار که نامشان را سرلوحه زندگی خود قرار داده ایم نشویم.
استاد الهی قمشه ای
استاد الهی قمشه ای